FireBuzZ TM Community
Welcome To FireBuzZ Forum

خاطرات یک پزشک از بیماران خود Png
FireBuzZ TM Community
Welcome To FireBuzZ Forum

خاطرات یک پزشک از بیماران خود Png
FireBuzZ TM Community
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

FireBuzZ TM Community

nokte mohem: gozashtane har goone matlab dar morede v.p.n va s.o.c.k.s va har goone f.i.l.t.e.r shekan va bahs haye s.i.a.si o mazhabi mamnoo ast dar soorate moshahede barkhord khahad shod
 
HomeGalleryLatest imagesSearchRegisterLog in
Latest topics
» Salam Bacheha
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby TasbeaT Thu Aug 11, 2016 8:33 pm

» id Maker Onlain FireBuzZ TeaM
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby modaaaa Sun Mar 06, 2016 2:51 am

» id maker v2 coded by 50
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby modaaaa Sun Mar 06, 2016 2:50 am

» آپدیت جدید xmod برای نسخه جدید کلش اف کلنز (زمستان 2016) .هماهنگ با 8.116.2
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby l!v!lonster Wed Feb 17, 2016 10:02 am

» help plz komak mikham fori
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby l!v!lonster Tue Feb 16, 2016 4:37 pm

» فیلم اموزشی نصب Ejabberd
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby kurd98 Fri Jul 24, 2015 3:26 pm

» اجبرد بر روی شبکه محلی
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby kurd98 Fri Jul 24, 2015 3:20 pm

» online spybot and server bots...
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby huss4in. Wed Jul 15, 2015 3:53 am

» online mobile server bot 24/7 online
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby i).t33m Sat May 30, 2015 6:52 am

» TeamViewer 10.0.41459
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby i).t33m Sat May 30, 2015 6:38 am

» Topic Jame -- Server bot
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby shona_chokra Sun Mar 22, 2015 12:19 am

» PV Message Flooder Nimbuzz 2015 by sholeh
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby sholeh Sat Mar 07, 2015 2:11 pm

» Room + PV Flooder Nimbuzz 2015
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby sholeh Tue Feb 17, 2015 6:57 pm

» PV Flooder Nimbuzz 2015 by sholeh
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby sholeh Sat Feb 14, 2015 12:42 am

» chat box vb.net...
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby the.last.black.hat Wed Jan 28, 2015 5:23 pm

» Change Avatar by vb.net...
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby the.last.black.hat Wed Jan 28, 2015 3:29 pm

» online bot severs
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby lof-team Wed Jan 21, 2015 6:10 pm

» Evil floOder
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby kurad Wed Nov 19, 2014 2:35 pm

» super black scorpion flood room = 4 pvt traget in one time 3.0
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby hesho Sat Aug 23, 2014 8:24 pm

» v*p*s AT LOW PRICE
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeby sweetsam01 Tue Jul 29, 2014 6:20 pm

Log in
Username:
Password:
Log in automatically: 
:: I forgot my password
Top posters
esi.0181 (1065)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
l!v!lonster (839)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
masoud (686)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
yaaser (452)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
Mer+sad (391)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
TasbeaT (367)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
musikh (326)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
pe3are-tariki (313)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
sabuory (308)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
viper-drakula (271)
خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_lcapخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_voting_barخاطرات یک پزشک از بیماران خود I_vote_rcap 
Top posting users this week
No user
Who is online?
In total there are 11 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 11 Guests

None

Most users ever online was 113 on Thu Dec 12, 2013 8:09 am
Search
 
 

Display results as :
 
Rechercher Advanced Search
دیکشنری آنلاین
Sokhanani Az Behesht
Keywords
May 2024
MonTueWedThuFriSatSun
  12345
6789101112
13141516171819
20212223242526
2728293031  
CalendarCalendar

Share
 

 خاطرات یک پزشک از بیماران خود

View previous topic View next topic Go down 
AuthorMessage
yaaser
Nimble Member
Nimble Member

yaaser
Medals : 1
Posts : 452
Emtiaz : 40253
Thanked : 36
Join date : 2013-07-19

خاطرات یک پزشک از بیماران خود Empty
PostSubject: خاطرات یک پزشک از بیماران خود   خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeFri Oct 11, 2013 10:47 am

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند.

علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است

که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند

یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات

در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود.

اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی

خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می‌نویسد که بسیار خواندنی هستند:


گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت:

آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه.

گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه!

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت:

هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره!!

به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم:

اسهال هم دارین؟ گفت: حالتشو دارم اما نمیاد!!

یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم.

مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان! دل پیچه ، نه دلهره!

پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده

و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیپس نه چیسپ!

به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم:

قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: مثلا چه سابقه ای؟

بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین؟ گفت: مثلا چه داروئی؟

نسخه شو که نوشتم گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: مثلا چه ناراحتی؟

به خانمه گفتم:اشتهاتون خوبه؟ گفت: هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم!

پیرمرده گفت: همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.

گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خیلی» درد میکنه!

خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟

گفت: نمیدونم. چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد.

چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد

حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟!

به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمیدم!

گفتم: چرا؟ گفت: میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم!

برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت:

چند روزه گلوم هم درد میکنه.

گفتم: خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.

گفت: اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره؟!

خانمه میگفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری

اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه! آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه

آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون!

خانمه میگفت: فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده.

گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده!

خانمه میگفت: بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شیافی براش گذاشتین؟ گفت: استامینوفن!

مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم.

مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه

و ازش میپرسه: داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت؟

روستائی محترم میگه: خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه؟

خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه!!

یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود. گفتم: میتونین بمونین سرم بزنین؟

گفت: نه. گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه. خانم جوونی که باهاش بود گفت:

آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین

گفتم: چرا؟ گفت: آخه میگن چیزهای شیرین فشار خونو بالا میبرن!

روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.

گفتم: چند روزه که مریضه؟ پدره گفت: دو روزه

مادرش گفت: نه سه روزه پدره با عصبانیت به مادرش گفت:

آخه جمعه که تعطیله!!

مرده با کمردرد اومده بود، وقتی میخواستم نسخه بنویسم گفت:

آقای دکتر! بی زحمت هرچی میخواین بنویسین فقط پماد ننویسین! گفتم: چرا؟

گفت: آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچکسی نیست که برام پماد بماله!

به خانمه گفتم: کجای سرتون درد میکنه؟

دستشو گذاشت روی سرش و گفت: همین جا درست توی لگن سرم

nazi
Back to top Go down
emperatoor
Junior Member
Junior Member

emperatoor
Male Posts : 88
Emtiaz : 40038
Thanked : 22
Join date : 2013-06-19
Asl Asl : azad23bnd
My Mood : خاطرات یک پزشک از بیماران خود Ghafelgir

خاطرات یک پزشک از بیماران خود Empty
PostSubject: Re: خاطرات یک پزشک از بیماران خود   خاطرات یک پزشک از بیماران خود I_icon_minitimeFri Oct 11, 2013 8:46 pm

جالب بود labkhand... 
Back to top Go down
http://c2u.ir
 

خاطرات یک پزشک از بیماران خود

View previous topic View next topic Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
FireBuzZ TM Community :: بخش تفریحی و سرگرمی :: مطالب جالب و خواندنی-